من با امید وصل تو شب را شکسته ام
من در هوای عشق تو از شب گذشته ام
مشیری https://telegram.me/Haoshyangha
چنان که در اختراع و ابداع مزارها عادت رفته است ، شیادی چند پنهانی لوحی مزور که نام فرزندی از ائمه علیه السلام بر آن ثبت بود در خاک کردند و با رؤیاهای دروغین خود ، ساده لوحان را به کاوش زمین و برآوردن لوح برانگیختند . لوح برآمده دعوی ثابت و تولیت خدمت مزار بدیشان مسلم و جداول صدقات و نذور از هر سو بدان صوب ( سمت ) روان شد . ناچار سپس در انظار عامه ، قسم بزرگ همدستان بر همان مزار شریف بود . تا روزی یکی از شرکای جعل از دستیار خویش مالی بدزدید . صاحب مال بر حدس و قیاس سارق را شناخته در مطالبت ابرام می کرد و او هر بار با سوگندان غلیظ به همان بقعه منیف بر انکار می افزود . عاقبت مرد از بی شرمی و وقاحت همکار به حیرت مانده و بی اختیار در ملأ ناس بر خلاف مصلحت خویش فریاد بر آورد : ای بی آزرم ! آخر نه این امامزاده را با هم ساختیم ؟
گزیده امثال و حکم دهخدا به کوشش دبیر سیاقی https://telegram.me/Haoshyangha
و دکترم گفته که شیرینی ضرر دارد
بیمار لب های توام ،یک بوسه نذرم کن
من مطمئنم ،این دعا در من اثر دارد ...
بهناز رمضان زاده
https://telegram.me/Haoshyangha
ماندلا و قذافی هر دو آفریقایی بودند ، هر دو آزادی خواه بودند ، هر دو مبارز بودند ، هر دو در مبارزه پیروز شدند ، هر دو به محبوبیتِ فراوان رسیدند و هر دو موفق شدند که رهبری کشورهایشان را به دست بگیرند ، ماندلا امّا بدون خون ریزی به پیروزی رسید و بدون خون ریزی ادامه داد و قدافی با خون بر مسند نشست و با خون ادامه داد ، ماندلا گوشش را برای شنیدن صدای مردم باز کرد و قذافی دهانش را به نعره گشود تا گوش مردم از صدایش پر باشد ، ماندلا کتابِ مردم را خواند و قذافی کتابی نوشت و مردم را وادار به خواندن ان کرد.
ماندلا خودش را کشت تا مردمش زنده باشند و قذافی مردم را کشت تا خودش زنده باشد ، ماندلا گفت : « ما » و قذافی گفت : « من » ، ماندلا مردم را فرزندان خود خواند و قذافی مردم را سوسک و موش خطاب کرد ، ماندلا پیش از این که از زندگی کناره بگیرد از قدرت کناره گرفت و قذافی تا آخرین لحظات به تخت و خیمه اش می اندیشید.
و حالا نلسون ماندلا و معمّر قذافی - هر دو نفر - در پیشگاهِ ابدیّت تاریخ ایستاده اند و ما تنها به احترام ماندلا می ایستیم. https://telegram.me/Haoshyangha
یک شاعر دوره دیده لازم دارد
شرمنده اگر دو خط رباعی گفتم
موهای تو یک قصیده لازم دارد . خلیل_جوادی
https://telegram.me/Haoshyangha
در افسانه های یونانی راهزن است به نام های پروکروست ، پروکوست نیز داماستس و پلی پمون هم خوانده شده است .در راه میان « مگارا » و « آتن » روزگار می گذرانید . دو تخت ، یک تخت بزرگ و یک تخت کوچک ، داشت . عابران را مجبور می کرد روی تخت دراز بکشند ، افراد بلند قد را روی تخت کوچک و افراد کوتاه قد را روی تخت بزرگ می خوابانید . برای این که اندازه افراد با تخت درست در بیاید اضافی افراد بلند قد را می برید تا درست به اندازه تخت کوچک دربیایند و افراد کوتاه قد را آن قدر می کشید تا درست به اندازه تخت بزرگ درآیند .
اصطلاح « تخت پروکروستس » در مورد کسی به کار می رود که سلیقه خود را معیار همه چیز می داند و تمامی ارزش ها را با سلیقه خود ارزیابی می کند .فرهنگ اساطیر یونان و روم پیرگریمال
https://telegram.me/Haoshyangha
.: Weblog Themes By Pichak :.