تاريخ : یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷ | ۱۰:۱۸ ق.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

یک زمزمه از عشق تو با چنگ بگفتم

صد نالهٔ زار از دل هر تار برآمد                 عطار

  https://t.me/Haoshyangha



تاريخ : یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷ | ۱۰:۱۷ ق.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

آورده اند  ابوحامد محمد غزالی ، آن چه را فرا می گرفت در دفترها می نوشت . زمانی با کاروانی در سفر بود و نوشته هایش را یک جا بسته با خود برداشت .در راه گرفتار راهزنان شدند . غزالی با التماس به راهزنان  گفت : این بسته را از من نگیرید . دیگر هر چه دارم از آن شما .

دزدان را طمع زیادت شد آن را گشودند . جز دفترهای نوشته چیزی نیافتند . دزدی پرسید : این ها چیست ؟

چون غزالی وی را آگاهی داد  ، دزد گفت : علمی را که دزد ببرد به چه کار آید ؟ این سخن راهزن ، در غزالی اثری ژرف گذاشت و گفت : پندی بهتر از این از کسی نشنیدم و دیگر  در پی آن شد که علم را در « دفتر جان » بنگارد .   https://t.me/Haoshyangha



تاريخ : جمعه ۵ مرداد ۱۳۹۷ | ۸:۱۸ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
مرداد ( امرداد = امرتات )
نام هفتمین روز از ماه شمسی است که به نام مرداد ، فرشته موکل بر مردم ، به این نام موسوم گردیده و روزی خجسته است . روز هفتم مرداد ماه جشن مردادگان است که پارسیان عید کنند و آن را جشن نیلوفر نیز گفته اند. فرهنگ اساطیر دکتر یاحقی
امرداد به معنی بی مرگی است و تجلی دیگری از رستگاری و جاودانی . با گیاه و پژمرده نشدن آن ارتباط دارد . این امشاسپند ، مونث است . خرداد و امرداد در متن ها معمولا با هم ذکر می شوند و نماینده رویش و زندگی هستند تاریخ اساطیر ی ایران دکتر ژاله آموزگار

ویژگی برجسته جشن امردادگان، بزرگداشت درختان و گیاهان - نماد سرسبزی زمین- و یادآورنده خویشکاری انسان‌ها در پاسداشت آن هاست.
امرداد، نماد سرزندگی، نوزیستی و جوانی همیشگی است؛ از این روی در بندهش آمده است: « امرداد بی‌مرگ سرور گیاهان بی‌شمار است؛ زیرا او را به گیتی، گیاه خویش است... اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه امرداد از او آسوده یا آزرده بود...»
کانال جشن های ایرانی شاهین سپنتا https://t.me/Haoshyangha



تاريخ : سه شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۷ | ۱۰:۲۷ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
دارم سخنی نهفته با تو
زان گونه که کس نگفته با تو
گر رخصت گفتن است گویم
ورنه سر راه خویش پویم
مویی ز تو پیش من جهانی است
گردی ز ره تو گلستانی است
من دیده به روی تو گشاده
سر بر سر کوی تو نهاده
از دست و دهان تو پیاپی
گه بوسه ستانم و گهی می
گاهی ز لب تو می مزم نوش
گاه آورمت چو جان در آغوش
در بر کشمت چو رود در چنگ
پنهان کنمت چو لعل در سنگ
گردم ز خمار نرگست مست
مستانه به سنبلت کشم دست
خوشتر چه از آن که چون شوم مست
در حلقه زلف تو زنم دست ؟ نظامی https://t.me/Haoshyangha/