تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ | ۳:۵۱ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

کتاب هفت پیکر نظامی گنجوی (متن علمی و انتقادی) از روی قدیمی ترین نسخه های  خطی قرن هشتم با ذکر اختلاف نسخ و شرح ابیات و معنی لغات و ترکیبات و کشف

 

گفت : «  نام تو چیست ؟»  ، گفتا « بخت »

گفت : « جایت کجاست ؟» ،  گفتا : « تخت » 

 

گفت : « پردت چه پرده ؟ » ، گفتا : « ساز »

گفت : « شیوت چه شیوه ؟ » ، گفتا : « ناز »

 

گفت : « اصل تو چیست ؟ »  ، گفتا :  « نور » 

گفت : «چشم بد از تو» ، گفتا : «  دور »

 

گفت : « بوسه دهی ؟ » ، گفتا : « شصت »

گفت : « هان وقت هست ؟ » ، گفتا : « هست »

 

گفت : « آیی به دست ؟ » ، گفتا : « زود »

گفت : « باد این مراد ؟ » ، گفتا : «  بود »

هفت پیکر  نظامی



تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ | ۳:۴۴ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

خرید کتاب لیلی و مجنون

داستان لیلی و مجنون

جهان غرب پیوسته این سخن را تکرار می کرده است که : « در جهان  ، داستانی غم انگیزتر از داستان « رومئو  و ژولیت » شکسپیر ، پدید نیامده است .»

اما دنیای شرق ، از دیرباز از داستان غم انگیز « لیلی و مجنون » در ادب خود برخوردار بوده است . داستانی که الهام بخش دهها تن از شاعران بزرگ در آفرینش منظومه های خیال انگیز بوده است .

در میانه قرن یازدهم برخی از بادیه نشینان به ناصرخسرو ، در حجاز ، حوالی طایف ، ویرانه های قلعه ای را نشان دادند که محل زندگی لیلی بود .بدون تردید  اصل و ریشه داستان « لیلی و مجنون » به عرب ها تعلق دارد .ارتباط لیلی و مجنون نظامی با منابع عربی از دیرباز روشن است .

حکایت قصه مجنون اثر ابوبکر والبی ، تنها زندگی نامه موجودی است که در شرق بسیار مشهور است و بارها به چاپ رسیده است .

ایوب بن عبایه یکی از راویان شعر دوره اموی ، معاصر جمیل ، همتای مجنون ، می گوید : «از یکایک خاندان های بنی عامر در باره مجنون پرسیدم ؛ کسی او را نمی شناخت . » نیز می گوید : « جوانی از بنی مروان عاشق زنی از قبیله خود شد و اشعاری در باره او سرود و به مجنون نسبت داد . »

« ابن دأب » ( در گذشته در اوایل خلافت عباسی ) ، می گوید : « از مردی بنی عامری پرسیدم مجنون را می شناسی و می توانی شعری از او روایت کنی ؟ پاسخ داد : آیا خواندن اشعار فرزانگان را با آن همه فراوانی به پایان برده ایم تا به شعر دیوانگان بپردازیم ؟ گفتم : مقصود من مجنون بنی عامر ، همان کشته عشق است . گفت : به دور باشد این سخن که عامریان سخت دل تر از آنند این حال سزاوار یمنی های سست دل و کم عقل و سبکسر است نه قبیله نزار . »

« اصمعی »، لغوی مشهور می گوید : « دو مردند که جز نام چیزی از آنان شناخته نیست و هر دو ساخته ذهن راویانند . »

« جاحظ » مولف اواسط قرن نهم  می گوید : « هر شعری را که در باره لیلی سروده شده و گوینده آن ناشناخته مانده است به مجنون نسبت داده اند ...»

« طه حسین »با نوعی شوخی می گوید : « مجنون گرفتار عشق لیلی شد از او خواستگاری کرد خانواده لیلی نپذیرفتند ، لیلی با دیگری ازدواج کرد مجنون دیوانه شد و مرد . » . این سخن طه حسین نشان از این است که داستان مجنون داستانی بسیار معمولی است ... نیز با توجه به روایات مختلف در باره مجنون   تأکید می کند که   ممکن نیست مجنون حقیقت داشته باشد او شخصیتی فرضی است .

اما ابوالفرج اصفهانی در « الاغانی » در قسمتی از گزیده های خود گفته هایی از اصمعی نقل می کند که مجنون در حقیقت دیوانه نبود بلکه مانند « ابو حیه نمیری » ، شاعر و قهرمان افسانه های مشهور ، به نوعی شوریدگی دچار شده بود  این شوریدگی نتیجه عشقی بود که به یکی ار زنان قبیله خود موسوم به لیلی داشت و نام واقعی او قیس بن معاذ بود .

ابو عمر شیبانی به قول مردی از یمن استناد می جوید و می گوید « این یمنی مجنون را دیده با او برخورد داشته و اسم و نسبش را از خود او پرسیده است . مسعودی در تاریخ خود داستانی از سرگذشت مجنون آورده است .

حوادث گوناگونی به وقوع پیوسته اند که ما را به این نتیجه می رسانند که مجنون در اواخر قرن هفتم میلادی زندگی می کرده است انتساب مجنون به قبیله بنی عامر است که نسبت انان به عامربن صعصعه می رسد . این قبیله تیره ای از « هوازن » است و هوازن مجموعه ای از قبایل بوده است که در شمال جزیره العرب می زیسته اند .

زندگی نامه های گوناگون گوشه هایی از حوادث داستان مجنون را گاهی به روزگار خلافت عبدالملک و گاهی به دوره مروان بن حکم نسبت می دهند

تاریخ مرگ مجنون بارها در آثار مورخان  چون « ابوالمحاسن » ، تاریخ نگار مصری ، و لغویان تکرار شده است .

تحقیق ما در باره زمان و مکان زندگی مجنون به جایی رسید که پذیرفتیم او در اواخر قرن هفتم میلادی و در نواحی میانی جزیره العرب می زیسته است .

لیلی و مجنون      ا.ا. کراچکوفسکی        ترجمه   کامل   احمدنژاد



تاريخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ | ۹:۵۲ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح

گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است

فریدون_مشیری



تاريخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ | ۹:۴۵ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

بهارستان جامی - خرید کتاب

کسانی که هزاران عیب خود را نمی بینند ( نمی خواهند ببینند ) اما یک عیب دیگران را  بر سر بازار برند.                                                                                                                                           

  « میشی » از جویی بجَست . دنبه وی بالا افتاد .  « بز » بخندید که « عورت » ترا برهنه دیدم . « میش » ، روی باز پس کرد که ای بی انصاف ! من سال ها عورت ترا برهنه دیدم و هرگز نخندیدم و طعن تو نپسندیدم . تو پس از عمری که یک بار مرا چنین دیده ای چه در سرزنش من پیچیده ای ؟

چون لئیمی با هزاران عیب و عار

روز و شب بر خلق عالم آشکار

 

بیند اندک عیبی از صاحب کرم

بر نیارد جز به طعن و لعن دم        

  بهارستان  جامی             



تاريخ : سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ | ۷:۵۷ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

به نام اسم قشنگت که ناز و محبوب است

به نام ناز دوچشمت که پاک و محجوب است

 

به نام شهد لبانت ... چقدر شیرین است

به نام قلب عزیزت  که سخت غمگین است

 

بیا و چند دمی در کنار من بنشین

به پاس خاطره هامان،مرا دوباره ببین

 

بیا عزیزترینم،بیا دلم تنگ است

تو نیستی و زمین و زمان بد آهنگ است

 

مرا دوباره صدا کن که باز برگردم

مرا دوباره بغل کن که ساکت و سردم

 

بگیر سخت مرا در میان آغوشَت

تو گوش کن که بگویم غمم درِ گوشَت

 

شبیه ماه که عکسش فتاده داخل آب

بتاب کم کم و نم نم ولی همیشه بتاب

 

تو بی قرارتر  از من ، من از تو تنهاتر

به داد من برس ای از خودت تو زیباتر

 

   م . هاشمی هخا                                                                                                                                                                                                 



تاريخ : سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ | ۷:۵۳ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

کتاب ایران در زمان ساسانیان ~آرتورامانوئل کریستن سن - نشر موسسه انتشارات  نگاه - آدینه بوک

 

چون هزار سال از دوره ظلم   دهاک ( =ضحاک )   سپری شد آهنگری کاوگ نام  ، پیش دامن چرمین خود را بر نیزه کرد و با گروهی از مردم عیله ضحاک قدم در میدان شورش نهاد شورشیان دهاک را  از تخت  به زیر کشیدند و فریدون را بر سریر پادشاهی نشاندند .

از آن زمان پیش دامن کاوگ آهنگر درفش سلاطین ایران شد و درفش کاویانش نامیدند . ایرانیان در هر جنگ که این درفش را در پیش روی داشتند ، پیروز می شدند  و پس از هر پیروزی ، گوهری چند ، بر آن می افزودند چندان که این درفش غرق زرو سیم و گوهر و مروارید شده بود .پادشاهان درفش را موجب کامیابی خویش می شمردند . این درفش را پیشاپیش سپاه می بردند و جز فرمانده کل سپاه کسی را شایسته نگه داری آن نمی دانستند .درفش کاویان و تاج از جمله علامات شاهی بود .

  ایران در زمان ساسانیان    پروفسور   آرتورکریستن سن    ترجمه : رشید یاسمی