
هر کرا مار ز سوراخی گزید
گر دگر باره گزد ، وی زِ درِ دار بُوَد .
صاحب تاریخ سیستان می گوید : « برخاستند ، اندر قصر یعقوبی ، او ( اَزهَر بن یحییاز خویشان یعقوب لیث ) انگشت به زُفرین ( زولفین ) اندر کرده بود و انگشت او سخت کرده و آماس گرفته و بمانده . چون او بر نمی خاست ، نگاه کردند و آن بدیدند .{ که انگشتش در زولفین گیر کرده بود } آهنگری بیاوردند تا انگشت او بیرون کرد از آن و برفت . دیگر روز هم آنجا بنشست باز انگشت سخت کرده بود به زُفرین اندر ، گفتند : چرا کردی ؟ گفت : نگاه کردم تا فراخ شد ؟
نقل : تصویرها و شادی ها گزیده اشعار منوچهری دامغانی
دکتر سید محمد دبیر سیاقی
دانی که چیست حاصل انجام عاشقی
جانانه را ببینی و جان را فدا کنی
فروغی

در باره « بهاء الواعظین » از بزرگان عصر مشروطه نقل کرده اند که یک وقتی در ابتدای مشروطه به خانه ای می رود که پیرزن و دختر جوانی در آنجا ساکن بودند . پیرزن از بهاءالواعظین می پرسد که : « منظور از مشروطه چیست ؟ » و ایشان در پاسخ می گوید : « منظور وضع قوانین جدید است ! » و چون پیرزال دو باره می پرسد « مثلا چی ؟ » این بار بهاءالواعظین به شوخی می گوید : « مثلا این که من بعد دختران جوان را به پیرمردان بدهند و زنان پیر را به جوانان ! »
در این هنگام دختر پیرزن که تا به آن لحظه ساکت بود بنا به دلایلی ( ! ) به حرف می آید و می پرسد : « آخه این کار چه فایده ای دارد ؟ » مادرش که این حرف او را می شنود رو به دخترش می کند و با تحکم می گوید : « ای بی حیا ! حالا کار تو به جایی رسیده که از قانون مشروطه عیب و ایراد می گیری ؟ ! » . حرف اضافه رضا رفیع
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
.: Weblog Themes By Pichak :.
