تاريخ : شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ | ۱۰:۶ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

سرایش مازنی

صِوایی تِه سلامّه دوست دارِمّه

تِه باغِ سرگلامّه دوس دارمّه

هنیش مِه پَلی ، اِفتاب واری

تِه نرم نرم کلامّه دوس دارِمّه

✍️ خاطره صابری

برگردان :

صبح ، سلامت را دوست دارم

برگ باغ تو را دوست دارم

مثل آفتاب پیشم بنشین

صحبت های لطیف ( نرم نرم )تو را دوست دارم



تاريخ : شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ | ۱۰:۳ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

تو را من چشم در راهم

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم

زاده یوش



تاريخ : شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ | ۹:۵۹ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

در اشعار آزاد من ، وزن و قافیه به حساب دیگر گرفته می شوند . کوتاه و بلند شدن مصراع ها در آن ها بنا بر هوس و فانتزی نیست . من برای بی نظمی هم به نظمی اعتقاد دارم . هر کلمه من از روی قاعده دقیق به کلمه دیگر می چسبد . شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است .

مایه اصلی اشعار من رنج من است . به عقیده من گوینده واقعی باید آن مایه را داشته باشد . من برای رنج خود شعر می گویم فورم { فرم } و کلمات و وزن و قافیه ، در همه وقت ، برای من ابزارهایی بوده اند که مجبور به عوض کردن آن ها بوده ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد .

نیما خردادماه ۱۳۲۵ ، نخستین گنگره نویسندگان

نقل از : برگزیده اشعار نیما یوشیج به کوشش سیروس طاهباز تهران ۱۳۸۳



تاريخ : دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱ | ۱۰:۲۳ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

خبرنگاری طی مصاحبه ای از پیرمردیکه به مدت 60 سال

به نیایش پرداخته بود پرسید:

دعای روزانه شما طی این 60 سال چه بوده؟

پیر مرد گفت : « دعا می کنم برای:

صلح بین مسیحیان، کلیمیان و مسلمانان؛

از بین رفتن تمام تنفر ها و جنگ ها؛

رشد توام با بی خطری جوان ها و تبدیل آنها به

افراد با مسئولیتی که انسان ها را دوست داشته باشند,

و بالاخره این که سیاستمداران

به ما راست بگویند و منافع جامعه را فراتر از منافع خودشان قرار دهند. »

خبرنگار پرسید:

در نهایت احساس شما چیست؟

پیرمرد گفت:

« احساس می کنم دارم با دیوار حرف میزنم.»



تاريخ : دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱ | ۱۰:۱۲ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

گفتم: خیال وصلت گفتا: به خواب بینی

گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی

گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور

گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!

گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم

گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟

سلمان ساوجی



تاريخ : دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱ | ۱۰:۱۲ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

گفتم: خیال وصلت گفتا: به خواب بینی

گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی

گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور

گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!

گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم

گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟

سلمان ساوجی