سرایش مازنی
صِوایی تِه سلامّه دوست دارِمّه
تِه باغِ سرگلامّه دوس دارمّه
هنیش مِه پَلی ، اِفتاب واری
تِه نرم نرم کلامّه دوس دارِمّه
✍️ خاطره صابری
برگردان :
صبح ، سلامت را دوست دارم
برگ باغ تو را دوست دارم
مثل آفتاب پیشم بنشین
صحبت های لطیف ( نرم نرم )تو را دوست دارم
تو را من چشم در راهم
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
زاده یوش
در اشعار آزاد من ، وزن و قافیه به حساب دیگر گرفته می شوند . کوتاه و بلند شدن مصراع ها در آن ها بنا بر هوس و فانتزی نیست . من برای بی نظمی هم به نظمی اعتقاد دارم . هر کلمه من از روی قاعده دقیق به کلمه دیگر می چسبد . شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است .
مایه اصلی اشعار من رنج من است . به عقیده من گوینده واقعی باید آن مایه را داشته باشد . من برای رنج خود شعر می گویم فورم { فرم } و کلمات و وزن و قافیه ، در همه وقت ، برای من ابزارهایی بوده اند که مجبور به عوض کردن آن ها بوده ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد .
نیما خردادماه ۱۳۲۵ ، نخستین گنگره نویسندگان
نقل از : برگزیده اشعار نیما یوشیج به کوشش سیروس طاهباز تهران ۱۳۸۳
خبرنگاری طی مصاحبه ای از پیرمردیکه به مدت 60 سال
به نیایش پرداخته بود پرسید:
دعای روزانه شما طی این 60 سال چه بوده؟
پیر مرد گفت : « دعا می کنم برای:
صلح بین مسیحیان، کلیمیان و مسلمانان؛
از بین رفتن تمام تنفر ها و جنگ ها؛
رشد توام با بی خطری جوان ها و تبدیل آنها به
افراد با مسئولیتی که انسان ها را دوست داشته باشند,
و بالاخره این که سیاستمداران
به ما راست بگویند و منافع جامعه را فراتر از منافع خودشان قرار دهند. »
خبرنگار پرسید:
در نهایت احساس شما چیست؟
پیرمرد گفت:
« احساس می کنم دارم با دیوار حرف میزنم.»
گفتم: خیال وصلت گفتا: به خواب بینی
گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی
گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور
گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!
گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم
گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟
سلمان ساوجی
گفتم: خیال وصلت گفتا: به خواب بینی
گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی
گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور
گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!
گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم
گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟
سلمان ساوجی
.: Weblog Themes By Pichak :.
