يكي از داستان هاي اساطيري شاهنامه ،داستان رفتن كيكاووس به مازندران و شكست او و يارانش از ديو سفيد و سپس زنداني شدن او و عده اي از پهلوانان ايراني و كور گشتن آن ها ، و بعد گذشتن رستم از هفت خان و پيروزي بر ديو سفيد و نجات شاه وسربازان و
بينا كردن آن ها به وسيله چكاندن خون جگر ديو سپيد در چشم آنان است كه جنبه رمزي آن چنين است .
كيكاووس : نماد نفس پابسته به امور دنيوي / زال كه او را از رفتن به مازندران نهي مي كند : نماد عقل / ديو سپيد : نفس اماره
زندان : دنياي خاكي / رستم : پير و مرشد كه هفت مرحله سير و سلوك را طي كرده و رياضت كشيده / به دست آوردن جگر ديو سپد : كسب قدرت معنوي از طريق كشتن نفس اماره و....رستم يعني پير و مرشد ، چشمان سالكان طريق را بر حقايق مي گشايد و آن ها را از چاه سياه تعلقات دنيايي مي رهاند و...
سنايي از اولين كساني بود كه در ماجراي رستم و ديو سپيد ، تصوير غلبه سالك عارف را بر نفس اماره و جنبه حيواني وجود خود مي بيند و اشاره او به اين داستان ناشي از چنين برداشتي است .
تا برون ناري ( نياري ) جگر از سينه ديو سپد چشم كورانه نبيني روشني زان توتيا
رستم پس از كشتن ديو سپيد و چكاندن خون جگر ش در چشم كيكاووس و سربازان – كه به دست ديو سپيد اسير و كور شده بودند – آنان را بينا كرد
سنايي در پرتو بينش عرفاني از ماجراي رستم و ديو سپيد ، معناي عرفاني دريافته است .
داستان هاي شاهنامه به ويژه بخش اساطيري آن به علت اعمال خارق العاده قهرمانان و شخصيت هاي اساطيري و نيز وقايع عجيب گاهگاهي تفسير شده است خود فردوسي مي گويد :
تو اين را دروغ و فسانه مدان به يك سان روش در زمانه مدان / ازو هرچه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معني برد
.: Weblog Themes By Pichak :.
