تاريخ : یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۱:۴۳ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
در عالم محبت دانی چه کار کردم
بعد از سپردن دل جان را نثار کردم
اول قدم نهادم در کوی بی قراری
آن گه قرار الفت با زلف یار کردم             فروغی بسطامی
 

https://telegram.me/Haoshyangha



تاريخ : یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ | ۱:۴۷ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
مراعات النظیری شد میان چشم وابرویت
شراب کهنه می خواهم از آن لبخند جادویت

توخوب مطلقی، قلبت پراز اعجاز روییدن
تمام حس و حال من ،فدای خُلق نیکویت                هاله محمودی



تاريخ : یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۰:۳۰ ق.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
یکی از واژه های پرکاربرد در فرهنگ کشورداری که پژوهندگان باختر زمین به کار گرفته اند ، واژه « خودکامگی خاورانه » ( = استبداد شرقی ) است .گونه ای از فرمانروایی بی چند و چون است که هیچ بند و بازدارنده ای آن را فرو نمی گیرد .در این شیوه ، فرمانروا در برابر هیچ کس پاسخگوی کردارهای خویش نیست .به باور تاریخ نگاران باخترینه ، این گونه فرمانروایی ساستارانه ( = مستبدانه ) تنها در خاور رمین روایی داشته است .گویی سرزمین های باخترینه از تباهکاری برکنار و برآسوده بوده است !
فرمانروایی در ایران همواره آمیزه ای از دو ناساز بوده است از سویی فرازین و مینوی و از دیگر سوی فرودین و گیتیگ . ویژگی نخست ( فرازین ) ، بهانه بوش ( = علت وجودی ) ویژگی دوم ( فرودین ) است و شالوده ای است که بی آن ، فرمانروایی کشوردارانه بی معنا خواهد بود . ایرانیان تنها زمانی فرمانروایی کسی را می پذیرند که فرمانروا ، از آن پیش ، مردی مینوی بوده تا شایستگی فرمانروایی این سرزمین سپند اهورایی را یافته باشد .
فرمانروایی بآیین بازبسته به « فر ایزدی » است . چون فرمانروا تبهکار شود ، « فر » ، از او می گسلد .
چون جمشید در برابر یزدان ناسپاسی کرد « فر » از او گسست :
براو ، تیره شد فره ایزدی
به کژی گرایید و نابخردی
در فرهنگ و منش ایرانی ، چگونگی آیین کشورداری ، دست کم در قلمرو اندیشه ، پیراسته از خودکامگی است و ایرانیان هرگز فرمانروایی ستمکار و دروغ آیین را گردن نمی توانند نهاد .
اگر دیری ، دهاکان اهریمن خوی بر این سرزمین ، فرمان برانند هرگز در دل ایرانیان جایی نخواهند یافت .
نامه باستان دکتر کزازی https://telegram.me/Haoshya



تاريخ : یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ | ۹:۵۱ ق.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
غیر آن جعد نگار مقبلم

گر دو صد زنجیر آری بگسلم     

.........................................

هر که گوید کو قیامت  ای  صنم

خویش بنما که  قیامت  نک  منم 

........................................

  خموش



تاريخ : شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۱:۱ ق.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
ای شب قدر بیدلان طرهٔ دلربای تو
مطلع صبح صادقان طلعت دلگشای تو
جان من شکسته بین وین دل ریش آتشین
ساخته با جفای تو سوخته در وفای تو
در رخم از نظر کنی ور به سرم گذر کنی
جان بدهم بروی تو سر بنهم برای تو خواجو https://telegram.me/Haoshya



تاريخ : شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۰:۲۴ ق.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
می شود بر طاق ابرویت نوشت
یافتم اینجا نمادی از بهشت

گشته محرابت سرای اهل دل
سجده گاهت عاشقی راکرده کشت.

 ابراهیم روزبهانی



تاريخ : جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۲:۱۳ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
زندگاني بي رخ دلبر نمي بايد مرا
دوست مي بايد کسي ديگر نمي بايد مرا
چون برفت از پيش من آن ماه تابان بعد از اين
تابش ماه و شعاع خور نمي بايد مرا
خلق مي خواهد حور و روضه رضوان ولي
جز وصال آن پري پيکر نمي بايد مرا
گر   ببينم قد او هرگز به طوبي ننگرم
ور بيابم لعل او کوثر نمي بايد مرا
چون معطر شد مشامم از نسيم موي او
بوي مشک و نکهت عنبر نمي بايد مرا
چون منور گشت رويم از فروغ روي او
پرتو مهر و مه انور نمي بايد مرا...                حلاج
 


تاريخ : پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۱:۴ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

 

‍ تو اگر باشی و من باشم و باران باشد

به بغل می کشمت گر چه خیابان باشد

 

هوس بوسه به لبهای تو وقتی آید

مشکلی نیست در آن کوچه نگهبان باشد

 

لب تو باشد و من باشم و ای وای خدا

گنه بوسه زدن گردن شیطان باشد

 

گونه ات معدن و من در پی استخراجش

نمکش حیف که در حصر نمکدان باشد

 

باز باران به دلم شور جوانی بخشید

"نم باران و تو" ای کاش،فراوان باشد

 

راستی هرچه که شد بین من و تو رازست

راز داری صفت فرد مسلمان باشد

 

من فقط عاشقم و هیچ ندارم ایمان

از خدا نیست نهان از تو چه پنهان باشد

 

‌‌‌‌ #سیاوش



تاريخ : پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷ | ۷:۲۴ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد

که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد

بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار

اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد

 عبدالحسین_انصاری

https://telegram.me/Haoshyangha



تاريخ : پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷ | ۶:۴۹ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
شعر به عنوان جزیی از فرهنگ جامعه ، با اثر وجودی خودش ، ارزش هایی می آفریند و ارزش هایی را نفی می کند .باید سنجید که شعر معاصر چه می گوید و آن چه می گوید رابطه اش با جامعه چگونه رابطه ای است و در خدمت کدام نگرش و جهان بینی است . دو اصطلاح قراردادی از گذشته در گستره شعر فارسی رخ می نمایدکه در تمام طول عمر هزار و چند ساله شعر فارسی بعد از اسلام این تفکیک موضو عی معتبر است : یکی شعر قدرت های حاکمه ( شعر تسلیم ) ، شعر غم های بی غمی که معمولا از عوامل بازدارنده فرهنگی به شمار می آید و دیگری شعر مردمی ( شعر مقاومت ) ، سازنده و شعر غم های ضروری .این نوع دوم در حرکت تکاملی جامعه موثر است . شاعران نیز چون دیگران ، در قشر فرهنگی جامعه برای خود رسم و راهی داشته اند : راهی به قصر و راهی به کوچه.{ راهی به کاخ و راهی به کوخ } . شعر سازنده برای عرضه خود و مبانی نظریش مجال مساعدی ندارد اما شعر غم های بی غمی ، همه تریبون های رسمی و ظاهرا غیر رسمی را در اختیار دارد . برداشت از مقاله : پایگاه شعر ، شعر مقاومت ، شعر تسلیم ( در دفاع از شعر متعهد ) م . آزرم نقل از : تاریخ تحلیلی شعر نو شمس لنگرودی https://telegram.me/Haoshyangha



تاريخ : پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۲:۱۷ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
که برد از من بی‌دل بر جانان خبری؟
یا که آرد ز نسیم سر کویش اثری؟
جز صبا کیست کزین خسته برد پیغامی؟
جز نسیم از بر دلدار که آرد خبری؟
غم هجران تو، ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟
به دو چشم تو، که چون چشم تو بیمار توام
چه شود گر بفرستی ز دو عالم شکری؟... عراقی https://telegram.me/Haoshyangha



تاريخ : پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷ | ۱۲:۱۷ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
دیشب ، کنارت
عاشقی را دوره کردم
دل دادم‌ و
دلدادگی را دوره کردم
وقت سحر ،
وقتی که رفتی از کنارم
با غم نشستم ،
زندگی را دوره کردم
آنجلا_راد



تاريخ : چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ | ۴:۳۷ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
امروزه در شبکه های اجتماعی که خیلی هم کم نیست - از عشقی سخن به میان می آید که به دنیای خیال و خیال پردازی گرایش دارد و عموما در بین جوانان بیشتر رواج پیدا کرده است .عشقی که معمولا یک طرفه است و تنها بر محور خیال عاشق می گردد و هیچ رابطه عینی بین عاشق و معشوق وجود ندارد .

 

دلتنگ کسی هستم که هیچ کوچه ای با او قدم نزدم و... اما او در تمام لحظه های من راه می رود .

@@@@@@

عاشق توانایی آن را ندارد که خیال معشوق را از ذهن خود پاک کند .

تو ماه را / بیشتر از همه دوست داشتی /  و حالا ماه هر شب /  تو را به یاد من می آورد /               می خواهم فراموشت کنم / اما این ماه / با هیچ دستمالی / از پنجره پاک نمی شود .

@@@@

  برای یک عاشق با این دیدگاه ،   روبه رو شدن با معشوق غیرممکن است   تا حدی که عاشق حاضر می شود برای یک لحظه دیدار با معشق مرگ را بپذیرد :

 سکوت را می پذیرم / اگر بدانم / روزی با تو سخن خواهم گفت / تیره بختی را می پذیرم / اگر بدانم /             روزی چشم های تو را خواهم سرود / مرگ را می پذیرم /   اگر بدانم روزی تو خواهی فهمید /که دوستت دارم .( جبران خلیل جبران ) 

تو کیستی / که من این گونه بی تو /بی تابم / شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم                              ( فریدون مشیری ) 

@@@

 خیالش معجزه است / هر روز غرقش می شوم / اما نمی میرم .

       گزارشی کوتاه  از روزنامه اطلاعات ۳ ./ ۱۰ / ۹۴



تاريخ : سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷ | ۳:۴۴ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی
کاش می شد همچو گل بویت کنم
دست در آن جعد گیسویت کنم

 

کاش می شد تا دوباره در شبی
بوسه ای از طاق ابرویت کنم

#آنجلا



تاريخ : سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷ | ۳:۲۵ ب.ظ | نویسنده : گزارشگر: هوشنگ قاسمی

شبی گفتم ز شرینی دهانت طعم جان دارد

بگفت ار بوسیش بینی حلاوت بیش از آن دارد  

............................................................

هرکجا کز رخ و بالای تو گویند سخن

ظلم باشدکه حدیث ازگل و شمشاد رود

.............................................................

شب دوشین‌ که مرا لب به لب نوشین بود

شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود

گاه لب بر لب جانانه و گه بر لب جام

تا دم صبح مرا کار به شب دوش این بود

شوق آن ماه روان از مژه‌ام پروین داشت

کار چشمم همه شب با مه و با پروین بود

گاه در دامن و آغوش من آن خرمن گل

گاه در گردنم آن سلسلهٔ مشکین بود...      قاآنی