چون بتان دستی به ناز زلف پر چین میبرند
شیخ را از کعبه در بتخانهٔ چین میبرند
ترک جان میبایدم گفتن که این شیرینلبان
بوسه میبخشند، اما جان شیرین میبرند
فروغی بسطامی
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
در ادب فارسي حافظ نمونه ي برجسته ي طنز پردازي است . می گویند : اگر طنز دیگران را می خنداند در حقیقت می خواهد فطرت کمال جوی آنان را بیدار کند طنز ، گریه ای است که به صورت خنده در می آید که خنده در طنز ، مقدمه تفکر و تنبه است . طنز زبان رندان است حافظ رند است و آماج طنز او ، محتسب است و زاهد ظاهر پرست و فقیه بی عمل و صوفی حقه باز .
.............................................................
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ ، مخور می ، که محتسب تیز است حافظ
محتسب ، یکی از چهره های پلشت شعر حافظ است که لسان الغیب ، او را ، نمونه ناساز « رند » به شمار می آورد .
« رند » ، آزاده ای رسته از بند و نام و ننگ است ؛ جز نیک نمی بیند .
محتسب ، خشک اندیش است و فرومانده در روزن تنگ ذهن خویش . محتسب به باور حافظ ، دنیا را از روزنی بس تنگ می نگرد و هر چه را که نتواند از روزن تنگ ذهن خود ، ببیند ، پلید می شمارد و ناروا . باور دارد که باید با تازیانه ، نیک را از بد جدا کرد. هماره می کوشد تا دیگران را که چون او نمی اندیشند ، با خود همسو سازد .
............................................................
ترسم این قوم که بر دُردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
....
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
عیب مجنون مکن ای منکر لیلی که ز دور
حالتی هست که آن بر همه کس ظاهر نیست
......................................................
میان عاشق و معشوق کی دویی گنجد
برو برو که تو پنداری امتیازی هست
.......................................................
هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد
دردم فزود و سوز و گدازم زیاده شد
هر چند بیش کُشت به ناز و کرشمهام
رغبت به آن کرشمه و نازم زیاده شد
وحشی بافقی
و گفت: اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آنکه عشق خود او را صدبار سوخته است.
سایلی گفت: اگر آن عاشق را جرم بسیار بود او را نسوزی؟
گفت: نی، که آن جرم به اختیار نبوده است، که کار عاشقان اضطراری بود نه اختیاری.
عطار
چون دلقکان شهر بی لوت و لقمه ای
روزی هزار بار در آن جامه ها شدن ،
همراه دزد و جانی و جن گیر و فال بین
رسوای خاص و عام به هنگامه ها شدن ،
چون نقش های اَلفیه شَلفیّه در قرون
اسطوره وقاحت ، در چامه ها شدن ،
در عرصه قیامت و هنگامه حساب
در زمره گروه سیه نامه ها شدن ،
آسان تر است این همه ای دوست ! نزد من
تا زینت المجالس خودکامه ها شدن
شفیعی کدکنی از طفلی به نام شادی

نوزدهم مهر ، زاد روز بزرگ مرد ادب پارسی را پاس می داریم
محمدرضا شفیعی کَدْکَنی از نویسندگان و شاعران امروز ایران روز ۱۹ مهرماه سال ۱۳۱۸ در کدکن تربت حیدریه خراسان متولد شد. .
تخلص وی در شعر م. سرشک است.
استاد بدیعالزمان فروزانفر زیر برگه پیشنهاد استخدام وی نوشت «احترامی است به فضیلت او».
شفیعی کدکنی را باید در زمره شاعران اجتماعی دانست .
...............................................
اقوامی که در طول تاریخ با شعر فارسی دری زندگی کردهاند همچون جویبارهایی هستند که به رودخانه زبان فارسی وارد شدهاند و شط پرشکوه شعر فارسی را به وجود آوردهاند.
شفیعی کدکنی
حدیث زلف جانان بس دراز است
چه شاید گفت از او ، کان جایِ راز است
مپرس از من حدیث زلف پرچین
مجنبانید زنجیر مجانین
ز قدش راستی گفتم سخن دوش
سرِ زلفش مرا گفتا فراپوش
اگر زلفین مشکین برفشاند
به عالم در ، یکی کافر نماند
وگر بگذاردش پیوسته ساکن
نماند در جهان یک نفس مؤمن
دل ما دارد از زلفش نشانی
که خود ساکن نمی گردد زمانی
شبستری
چنان که در اختراع و ابداع مزارها عادت رفته است ، شیادی چند پنهانی لوحی مزور که نام فرزندی از ائمه علیه السلام بر آن ثبت بود در خاک کردند و با رؤیاهای دروغین خود ، ساده لوحان را به کاوش زمین و برآوردن لوح برانگیختند . لوح برآمده دعوی ثابت و تولیت خدمت مزار بدیشان مسلم و جداول صدقات و نذور از هر سو بدان صوب ( سمت ) روان شد . ناچار سپس در انظار عامه ، قسم بزرگ همدستان بر همان مزار شریف بود . تا روزی یکی از شرکای جعل از دستیار خویش مالی بدزدید . صاحب مال بر حدس و قیاس سارق را شناخته در مطالبت ابرام می کرد و او هر بار با سوگندان غلیظ به همان بقعه منیف بر انکار می افزود . عاقبت مرد از بی شرمی و وقاحت همکار به حیرت مانده و بی اختیار در ملأ ناس بر خلاف مصلحت خویش فریاد بر آورد : ای بی آزرم ! آخر نه این امامزاده را با هم ساختیم ؟
گزیده امثال و حکم دهخدا به کوشش دبیر سیاقی
با نگاهت حكم اعدام مرا تایید كن
سوی من كُلتِ لبانت را كمی نزدیك كن
بوسه ای شلّیك كن
علیرضا رضایی
خلف تبریزی در برهان قاطع برای یکی از مقامها و لحنهای موسیقی سنتی ایران نام «موسیقی مهرگانی» را آوردهاست، که گمان میرود در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژهای نواخته میشده که اکنون از آن آگاهی نداریم. همچنین در میان دوازده مقام نامبرده شده در کتاب «موسیقی کبیر» ابونصر فارابی، مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شدهاست و نیز نظامی گنجوی در منظومهٔ خسرو و شیرین نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشتهاست.
غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که درآیی به خیال دگران
مهرگان یکی از کهنترین جشنها است که در ستایش و نیایش مهر یا میترا برگزار میشود.
دیرینگیِ جشن مهرگان دست کم تا دوران فریدون باز میگردد. شاهنامه فردوسی به روشنی به این جشن کهن و پیدایش آن در عصر فریدون اشاره کرده است:
به روز خجسته سرِ مهر ماه
به سر بر نهاد آن کـیانی کلاه..
دل از داوریها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند..
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تنآسانی و خوردن آیین اوست
دکتر بهرام فره وشی از برگزاری مهرگان به عنوان جشنی خانوادگی، در بین زرتشتیان یزد و کرمان و نیز " از آیین قربانی کردن گوسفند، در برخی از روستاهای زردشتی نشین یزد، برای ایزد مهر " خبر میدهد .
ماه مهر یا ماه میتره در اعتدال پاییزی به جای اعتدال بهاری قرار داشته است .جشن مهرگان همسان جشن نوروز بوده است در این ماه پاشیدن بذر انجام می شده است و اهمیت آن هم سان آغاز بهار بوده است که زایش است و نوزایی .
مهرگان «روز مهر ایرانی» و «جشن مهرورزان» است. مهر همواره بر پیمان و پیمان داری استوار است.
در « مهریشت » بارها از میتره به عنوان ایزد پیمان سخن رفته است . برجسته ترین خویشکاری میتره نظارت بر پیمان است . از دوران ساسانی جشن مهرگان در مهر روز از مهرماه (شانزدهم مهرماه) برگزار می شود، چون در گاهشماری ایرانی، شانزدهمین روز هر ماه و هفتمین ماه هر سال «مهر» نام دارد . میتوان گفت پس از آیین نوروز برترین جشن ایرانی،جشن مهرگان است .جشن مهرگان در مهر روز از مهر ماه برگزار میشده است .
زبان ، فرهنگ ، اسطوره دکتر ژاله آموزگار
اسطوره بیان نمادین دکتر اسماعیل پور
شاهین سپنتا
جشن مهرگان تنها به این عنوان که نام روز با نام ماه یکی است برگزار نمیشود، بلکه بیشتر داستان و اسطورهً قیام کاوه آهنگر در برابر بیدادگریهای ضحاک است که یادمان این جشن نمادین میباشد
اگر محراب ابرویت نباشد
نماز عشق رابایدکجاخواند
بجز دشت نگاه نازنینت
دل بیچاره را باید کجا راند
ابراهیم روزبهانی
ابتدای عشق چنان بود که عاشق ، معشوق را از بهر خود خواهد و این کس عاشق خود بود به واسطه معشوق ، ولیکن نداند . می خواهد که او را در راه ارادت خود به کار برد .
کمال عشق چون بتابد کمترینش آن بود که خود را برای او خواهد و در راه رضای او
جان در باختن بازی داند . عشق این بود .
شروح سوانح به اهتمام احمد مجاهد
دست در دامن دلدار زدم دوش به خواب
بود دستم به دل خویش چو بیدار شدم
...........................................
بهر زکوة حُسن خود بوسه ای از لبش نداد
آه چه شد که محو شد نام و نشان ثواب را
حکیم سبزواری
.: Weblog Themes By Pichak :.
